روزی سنگ هم آب میشود

 

صفحه ی اصلی- تماس با ما - طراح قالب

عكس تصادفي

موضوعات

 

داستان شعر تبلیغات هنر گالری عکس sms موزه واقعیت

 

لینک دوستان

 

نادیا
آموزش دروس مطالعات علوم اجتماعي
ردیاب ماشین
جلوپنجره اریو
اریو زوتی z300
جلو پنجره ایکس 60

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان کسب درامد با دریافت پیامک و آدرس syedamin.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






زیباترین سایت ایرانی
جدید ترین سرویس وبلاگ
زیبا ترین قالب های وبلاگ
نازترین سایت ایرانی

 

آرشيو

 

دی 1391

 

نويسنده

 

ANML

 

آمار سايت

 

»
»تعداد بازديدها:
»کاربر: Admin

  اين وبلاگ را صفحه خانگي خود كن !  به مدير وبلاگ ايميل بزنيد !  ذخيره كردن صفحه!  اضافه کردن اين وبلاگ به علاقه منديها!  لينک RSS 
site map site map ror html site map
  Add to Technorati

 

 كد جاوا

 


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 39
بازدید هفته : 104
بازدید ماه : 104
بازدید کل : 24377
تعداد مطالب : 43
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


 

تبليغات


محل قرار گیری کد های بنر

اينجا كجاست...

نويسنده : ANML

 

اینجا همه باکلاسن
هرکس ۳ تا زبون مختلف بلده
خونه همه تو قصرالدشت و اون بالاهاست
اینجا اگه عکسی بزارن که عابر پیاده داره از چراغ قرمز رد میشه
همه dislike میزنن و قانون مدار میشن
ولی شاید اون عکسه مال خودشون باشه
اینجا سرزمین پـَـَـ نــه پـَـَــــ……… هاست
اینجا همه فلسفه بلدن و اکثر آقایون فمنیست میشن
ولی ساعت ۱۰ شب مامانه بگه برو از سوپر مارکت رب گوجه فرنگی بگیر میگه خودت برو
اینجا دختر خوشگلای فوتوشاپی ۱۰۰۰ تا پدر ، مادر، خواهر ، برادر و … داره
ولی اون ساده ها ۳ تا اد لیست دارن که یکیش خواهرشه ۲تای دیگه هم کلاسیش
اینجا پسرا اکثرا بدن سازن یا خواننده……دخترا هم که همه مانکن یا مُدل هستن
همه پول دار با وضعیت های مالی آن چنانی هستند
همه هم همدیگرو دوست دارن و تا میبینن یکی تاراحته یه عالمه واسش دل میسورونن
.

 

.

 
.
اینجا فیسبوک است همین!!!
 

 



تبلیغات پیامکی

لينک ثابت |سه شنبه 5 دی 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


سگ باوفا....

نويسنده : ANML

ووفاداری واقعی این سگ به همسر (+عکس ) www.taknaz.ir

 

برای خواندن متن به -ادامه مطلب - بروید .


 

تبلیغات پیامکی

.: ادامه مطلب :.

لينک ثابت |سه شنبه 5 دی 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


هيچي جاي پدرو نميگيره

نويسنده : ANML

احساسات زیبای پدرانه ( تصویری) www.taknaz.ir

برای خواندن متن به -ادامه مطلب - بروید .

تبلیغات پیامکی

.: ادامه مطلب :.

لينک ثابت |سه شنبه 5 دی 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


تصاویری ازشاهکارهای نقاشان دنیا

نويسنده : ANML

برای خواندن متن به -ادامه مطلب - بروید .

تبلیغات پیامکی

.: ادامه مطلب :.

لينک ثابت |سه شنبه 5 دی 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


عکس حیوانات با مزه و با نمک | موضوع : جالب

نويسنده : ANML

Fun Animals

 

برای خواندن متن به -ادامه مطلب - بروید .

تبلیغات پیامکی

.: ادامه مطلب :.

لينک ثابت |سه شنبه 5 دی 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


عکس/چه حسی داشتی اگه توی این شرایط بودی؟ | موضوع : بازیگران

نويسنده : ANML

برای خواندن متن به -ادامه مطلب - بروید .

تبلیغات پیامکی

.: ادامه مطلب :.

لينک ثابت |سه شنبه 5 دی 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


عکس ها وسوژه های خنده دار | موضوع : جالب

نويسنده : ANML

http://ups.clooblog.com/images/y113cvw8na3v19ksr8tx.jpg

برای خواندن متن به -ادامه مطلب - بروید .

تبلیغات پیامکی

.: ادامه مطلب :.

لينک ثابت |سه شنبه 5 دی 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


عکسهای باحال، دیدنی ، خنده دار | موضوع : طنز

نويسنده : ANML

برای خواندن متن به -ادامه مطلب - بروید .

تبلیغات پیامکی

.: ادامه مطلب :.

لينک ثابت |سه شنبه 5 دی 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


عجایبی که فقط در ایران می توان دید

نويسنده : ANML

 


.

 

تبلیغات پیامکی

.: ادامه مطلب :.

لينک ثابت |سه شنبه 5 دی 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


نويسنده : ANML

اس ام اس های فلسفی - دی 91


اس ام اس های فلسفی - دی 91

برای خواندن متن به -ادامه مطلب - بروید .

 

تبلیغات پیامکی

.: ادامه مطلب :.

لينک ثابت |سه شنبه 5 دی 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


بهترین عکسهای جهان درماه سپتامبر

نويسنده : ANML

برای خواندن متن به -ادامه مطلب - بروید .

تبلیغات پیامکی

.: ادامه مطلب :.

لينک ثابت |سه شنبه 5 دی 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


گالری عکس ها

نويسنده : ANML

برای خواندن متن به -ادامه مطلب - بروید .

تبلیغات پیامکی

.: ادامه مطلب :.

لينک ثابت |سه شنبه 5 دی 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


عکس های جالب واقعی (بدون دخالت فتوشاپ)

نويسنده : ANML

www.3jokes.com - عکس، کلیپ، جوک، SMS

برای خواندن متن به -ادامه مطلب - بروید .

تبلیغات پیامکی

.: ادامه مطلب :.

لينک ثابت |سه شنبه 5 دی 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


هما میرافشار

نويسنده : ANML

عاشق نشدی زاهد دیوانه چه می دانی
بر شعله نرقصیدی پروانه چه می دانی

من مست می عشقم ، و از توبه که به شکستم
راهم مزن ای عابد ، می خواره چه می دانی

لبریز می غمها ، شد ساغرِ جان من
خندیدی بگذشتی ، پیمانه چه می دانی

یک سلسله دیوانه ، افسون نگاه او
ای غافل از آن جادو ، افسانه چه می دانی

تا چند فریبی خلق با نام مسلمانی
عاشق شو و مستی کن ، ترک همه هستی کن

سر بر سر سجاده ، می خوردن پنهانی ؟
ای بت نپرستیده ، بت خانه چه می دانی

تو سنگ سیه بوسی ، من چشم سیاهی را
مقصود یکی باشد ، بیگانه چه می دانی

تا چند فریبی خلق ، با نام مسلمانی
سر بر سر سجاده ، می خوردن پنهانی

روزی که فرو ریزیم بنیاد تعصب را
دیگر نه تو مانی ، نه ظلم و پریشانی

هما میرافشار

پ.ن: این شعر زیبا با صدای ستار
دانلود و شنیدن از
اینجا

تبلیغات پیامکی

لينک ثابت |سه شنبه 5 دی 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


داستان کوتاه گاهی باید نشنید …

نويسنده : ANML

چند قورباغه از جنگلی عبور می کردند که ناگهان دو تا از آنها به داخل گودال عمیقی افتادند.

بقیه قورباغه ها در کنار گودال جمع شدند و وقتی دیدند که گودال چقدر عمیق است به دو قورباغه دیگر گفتند: که دیگر چاره ای نیست شما به زودی خواهید مرد.

دو قورباغه این حرفها را نشنیده گرفتند و با تمام توانشان کوشیدند که از گودال بیرون بپرند. اما قورباغه های دیگر مدام می گفتند: که دست از تلاش بردارند چون نمی توانند از گودال خارج شوند و خیلی زود خواهند مرد. بالاخره یکی از دو قورباغه تسلیم گفته های دیگر قورباغه ها شد و دست از تلاش برداشت. سر انجام به داخل گودال پرت شد و مرد.

اما قورباغه دیگر با تمام توان برای بیرون آمدن از گودال تلاش می کرد. هر چه بقیه قورباغه ها فریاد میزدند که تلاش بیشتر فایده ای ندارد او مصمم تر می شد تا اینکه بالاخره از گودال خارج شد. وقتی بیرون آمد. بقیه قورباغه ها از او پرسیدند: مگر تو حرفهای ما را نمی شنیدی؟

معلوم شد که قورباغه ناشنواست. در واقع او در تمام مدت فکر می کرد که دیگران او را تشویق می کنند.

تبلیغات پیامکی

لينک ثابت |سه شنبه 5 دی 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


روزگار ما !

نويسنده : ANML

زمستان سرد ، کلاغ غذا نداشت تا جوجه هاشو سیر کنه ، گوشت بدن خودش و 

 

می کًند و می داد به جوجه هایش می خوردند .

 

زمستان تمام شد و کلاغ مرد !

 

اما بچه هایش نجات یافتند و گفتنند :

 

آخی خوب شد مرد ، از این غذای تکراری راحت شدیم !

 

این است واقعیت تلخ روزگار ما ...!

تبلیغات پیامکی

لينک ثابت |سه شنبه 5 دی 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


بهلول

نويسنده : ANML

فردی چند گردو به بهلول داد و گفت: بشکن و بخور و برای من دعا کن. بهلول گردوها را شکست ولی دعا نکرد. آن مرد گفت: گردوها را می خوری نوش جان، ولی من صدای دعای تو را نشنیدم! بهلول گفت: مطمئن باش اگر در راه خدا داده ای خدا خودش صدای شکستن گردوها را شنیده است

تبلیغات پیامکی

لينک ثابت |سه شنبه 5 دی 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


ای کاش من هم ...

نويسنده : ANML

پل یک دستگاه اتومبیل سواری به عنوان عیدی از برادرش دریافت کرده بود. شب عید هنگامی که پل از اداره اش بیرون آمد متوجه پسر بچه شیطانی شد که دور و بر ماشین نو و براقش قدم می زد و آن را تحسین می کرد.

پل نزدیک ماشین که رسید پسر پرسید: " این ماشین مال شماست ، آقا؟".

 

 

برای خواندن متن به -ادامه مطلب - بروید .

تبلیغات پیامکی

.: ادامه مطلب :.

لينک ثابت |سه شنبه 5 دی 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


افسانه خارپشتها

نويسنده : ANML

در عصر یخبندان بسیاری از حیوانات یخ زدند و مردند.خارپشتها

وخامت اوضاع را دریافتند تصمیم گرفتند دورهم جمع شوند و بدین

ترتیب همدیگر را حفظ کنند.وقتی نزدیکتر بودند گرمتر میشدند ولی

خارهایشان یکدیگر را زخمی میکرد بخاطر همین تصمیم گرفتند از هم

دور شوند ولی به همین دلیل از سرما یخ زده میمردند.از اینرو مجبور

بودند برگزینند یا خارهای دوستان را تحمل کنند،یا نسلشان از روی

زمین بر کنده شود.دریافتند که باز گردند و گردهم آیند.

آموختند که با زخمهای کوچکی که همزیستی با کسی بسیار نزدیک

بوجود میآورد، زندگی کنند چون گرمای وجود دیگری مهمتراست. و

اینچنین توانستند زنده بمانند.

تبلیغات پیامکی

لينک ثابت |سه شنبه 5 دی 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


شرط عشق

نويسنده : ANML

 


دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد.


نامزد وی بهعیادتش رفت ودرمیان صحبتهایش از درد چشم خود نالید.


بیماری زن شدت گرفت و آبلهتمام صورتش را پوشاند.


مرد جوان عصازنان به عیادت نامزدش میرفت و از درد چشممینالید.


موعد عروسی فرا رسید.

 

تبلیغات پیامکی

.: ادامه مطلب :.

لينک ثابت |سه شنبه 5 دی 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


کوتاه اما پر معنا

نويسنده : ANML

در زمانهاي گذشته، پادشاهي تخته سنگ را در وسط جاده قرار داد و براي اين كه عكس العمل مردم را ببيند، خودش را در جايي مخفي كرد. بعضي از بازرگانان و نديمان ثروتمند پادشاه بي تفاوت از كنار تخته سنگ مي گذشتند؛ بسياري هم غرولند مي كردندكه اين چه شهري است كه نظم ندارد؛ حاكم اين شهر عجب مرد بي عرضه اي است و ... با وجود اين هيچكس تخته سنگ را از وسط بر نمي داشت.نزديك غروب، يك روستايي كه پشتش بار ميوه و سبزيجات بود ، نزديك سنگ شد. بارهايش را زمين گذاشت و با هر زحمتي بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آن را كناري قرار داد. ناگهان كيسه اي را ديد كه زير تخته سنگ قرار داده شده بود. كيسه را باز كرد و داخل آن سكه هاي طلا و يك يادداشت پيدا كرد. پادشاه در آن يادداشت نوشته بود :" هر سد و مانعي مي تواند يك شانس براي تغيير زندگي انسان باشد."

وقتي مشکلت را به همسايه مي گوئي ، بخشي از دلت را برايش مي گشائي . اگر او روح بزرگي داشته باشد از تو تشکر ميکند و اگر روح کوچکي داشته باشد تو را حقير مي شمارد

تبلیغات پیامکی

لينک ثابت |سه شنبه 5 دی 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


گل فروش

نويسنده : ANML

 


نشستم کنارش گفتم : برای چی نمیری گـُلات رو بفروشی ؟

گفت : بفروشم که چی ؟ تا دیروز می فروختم که با پولش آبجی مو ببرم دکتر
دیشب حالش بد شد و مُرد ، با گریه گفت : تو می خواستی گـُل بخری ؟
گفتم : بخرم که چی ؟ تا دیروز می خریدم برای عشقم امروز فهمیدم باید
فراموشش کنم...! اشکاشو که پاک کرد ، یه گـل بهم داد گفت :بگیر باید از نو
شروع کرد

تو بدون عشقت ، من بدون خواهرم ...

تبلیغات پیامکی

لينک ثابت |سه شنبه 5 دی 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


ازمون ازدواج

نويسنده : ANML

دویست و پنجاه سال پیش از میلاد؛ در چین باستان؛ شاهزاده ای تصمیم به ازدواج گرفت. با مرد خردمندی مشورت کرد و تصمیم گرفت تمام دختران جوان منطقه را دعوت کند، تا دختری سزاوار را انتخاب کند. وقتی خدمتکار پیر قصر، ماجرا را شنید غمگین شد چون دختر او هم مخفیانه عاشق شاهزاده بود....

برای خواندن متن به -ادامه مطلب - بروید .

تبلیغات پیامکی

.: ادامه مطلب :.

لينک ثابت |سه شنبه 5 دی 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


پسر پدر پولدار وپسر پدر نجار

نويسنده : ANML

بعد از خوردن غذا بیل گیتس 5 دلار به عنوان انعام به پیش خدمت دادپیشخدمت ناراحت شد
بیل گیتس متوجه ناراحتی پیشخدمت شد و سوال کرد : چه اتفاقی افتاده؟>
پیشخدمت  : من متعجب شدم بخاطر اینکه در میز کناری پسر شما 50 دلار به من انعام داد در
درحالی که شما که پدر او هستید و پولدار ترین انسان روی زمین هستید فقط 5دلار انعام می دهید !

گیتس خندید و جواب معنا داری گفت :

او پسر پولدار ترین مرد روی زمینه و من پسر یک نجار ساده ام

(هیچ وقت گذشته ات را فراموش نکن . او بهترین معلم توست)

تبلیغات پیامکی

لينک ثابت |سه شنبه 5 دی 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


مــتــشـــکـــرم پـــــــــدر!

نويسنده : ANML

روزي از روزها پدري از يک خانواده ثروتمند، پسرش را به مناطق روستايي برد تا او دريابد مردم تنگدست چگونه زندگي مي‌کنند. آنان دو روز و دو شب را در مزرعه ي خانواده‌اي بسيار فقير سر کردند و سپس به سوي شهر بازگشتند. در نيمه‌هاي راه پدر از فرزند پرسيد:
خب پسرم، به من بگو سفر چگونه گذشت؟
-
خيلي خوب بود پدر.
-
پسرم آيا ديدي مردم فقير چگونه زندگي مي‌کنند؟
-
بله پدر، ديدم...
-
بگو ببينم از اين سفر چه آموختي؟
-
من ديدم که:

برای خواندن متن به -ادامه مطلب - بروید .

تبلیغات پیامکی

.: ادامه مطلب :.

لينک ثابت |سه شنبه 5 دی 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


خـــدا و آرايـشــگـر!

نويسنده : ANML


 

مردي براي اصلاح سر و صورتش به آرايشگاه رفت در بين کار گفت و گوي جالبي بين آنها در گرفت.
آنها در مورد مطالب مختلفي صحبت کردندوقتي به موضوع خدا رسيد
آرايشگر گفت: من باور نمي کنم که خدا وجود دارد.
مشتري پرسيد: چرا باور نمي کني؟
آرايشگر جواب داد:.

 

برای خواندن متن به -ادامه مطلب - بروید .

تبلیغات پیامکی

.: ادامه مطلب :.

لينک ثابت |سه شنبه 5 دی 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


بــهــتـــريــــن شمشيرزن کيست؟

نويسنده : ANML

جنگجويي از استادش پرسيد: بهترين شمشيرزن کيست؟
استادش پاسخ داد: به دشت کنار صومعه برو.
سنگي آنجاست. به سنگ توهين کن.
شاگرد گفت: اما چرا بايد اين کار را بکنم.سنگ پاسخ نمي دهد.
استاد گفت: خوب پس با شمشيرت به آن حمله کن.
شاگرد پاسخ داد: اين کار را هم نمي کنم. شمشيرم مي شکند.
و اگر با دست هايم به آن حمله کنم, انگشتانم زخمي مي شوند، و هيچ اثري روي سنگ نمي گذارند.
من اين را نپرسيدم. پرسيدم بهترين شمشيرزن کيست؟
استاد پاسخ داد:
بهترين شمشيرزن به آن سنگ مي ماند، بي آنکه شمشيرش را از غلاف بيرون بکشد، نشان مي دهد که هيچ کس نمي تواند بر او غلبه کند!

تبلیغات پیامکی

لينک ثابت |سه شنبه 5 دی 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


یک ساعت ویژه...

نويسنده : ANML

مرد دیروقت، خسته از کار به خانه برگشت. دم در پسر پنج ساله اش را دید
که در انتظار او بود:
- سلام بابا ! یک سئوال از شما بپرسم؟
- بله حتمأ. چه سئوالی؟ یعنی چی؟
- بابا ! شما برای هرساعت کار چقدر پول می گیرید؟ باید فکر کرد
- بسیار خوب می گویم: 20 دلار !

 

پسر کوچک در حالی که سرش پائین بود آه کشید. بعد به مرد نگاه کرد و
گفت: می شود 10 دلار به من قرض بدهید؟

 

مرد عصبانی شد دعوا و گفت: اگر دلیلت برای پرسیدن این سئوال، فقط این
بود که پولی برای خریدن یک اسباب بازی مزخرف از من بگیری کاملأ در
اشتباهی. سریع به اطاقت برگرد و برو فکر کن که چرا اینقدر خود خواه
هستی. من هر روز سخت کار می کنم و برای چنین رفتارهای کودکانه وقت
ندارم.

تبلیغات پیامکی

.: ادامه مطلب :.

لينک ثابت |سه شنبه 5 دی 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


داستانی کوتاه به نام

نويسنده : ANML

دو فرشته مسافر، برای گذراندن شب، در خانه یک خانواده ثروتمند فرود آمدند. این خانواده رفتار نامناسبی داشتند و دو فرشته را به مهمانخانه مجللشان راه ندادند، بلکه زیرزمین سرد خانه را در اختیار آنها گذاشتند.
فرشته پیر در دیوار زیر زمین شکافی دید و آن را تعمیر کرد. وقتی که فرشته جوان از او پرسید چرا چنین کاری کرده، او پاسخ داد
همه امور بدان گونه که می نمایند نیستند."
شب بعد، این دو فرشته به منزل یک خانواده فقیر ولی بسیار مهمان نواز رفتند.

برای خواندن متن به -ادامه مطلب - بروید .

تبلیغات پیامکی

لينک ثابت |سه شنبه 5 دی 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


داستانی کوتاه به نام

نويسنده : ANML


پدر در حال رد شدن از کنار اتاق خواب پسرش بود،

 

 

با تعجب دید که تخت خواب کاملاً مرتب و همه چیز جمع و جور شده.
یک پاکت هم به روی بالش گذاشته شده و روش نوشته بود «پدر».
با بدترین پیش داوری های ذهنی پاکت رو باز کرد و با دستان لرزان نامه رو خوند:....

پدر عزیزم
با اندوه و افسوس فراوان برایت می نویسم، من مجبور بودم با دوست دختر جدیدم فرار کنم، چون می خواستم جلوی رویایی با مادر و تو رو بگیرم، من احساسات واقعی رو با ماریا پیدا کردم، او واقعا معرکه است، اما می دانستم که تو اون رو نخواهی پذیرفت، به خاطر تیزبینی هاش، خالکوبی هاش، لباسهای تنگ موتورسواریش و .....

 

 

برای خواندن متن به -ادامه مطلب - بروید .


تبلیغات پیامکی

.: ادامه مطلب :.

لينک ثابت |سه شنبه 5 دی 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


یه داستان جالب و آموزنده

نويسنده : ANML

می گویند، اگر كسی‌ چهل‌روز پشت‌  سر هم‌ جلو در خانه‌اش‌ را آب‌ و جارو كند،
 
حضرت‌ خضر به‌ دیدنش‌ می‌آید و  آرزوهایش‌ را برآورده‌ می‌كند.

سی‌ و نه‌ روز بود كه‌ مرد بیچاره‌ هر روز صبح‌ خیلی‌ زود از خواب‌ بیدار می‌شد و جلو در خانه‌اش‌ را آب‌ می‌پاشید
 
و جارو می‌كرد. او‌ از فقر و تنگدستی‌ رنج‌ می‌كشید. به‌ خودش‌ گفته‌ بود:
 
اگر خضر را ببینم، به‌ او می‌گویم‌ كه‌ دلم‌ می‌خواهد ثروتمند بشوم.
 
مطمئن‌ هستم‌ كه‌ تمام‌ بدبختی‌ها و گرفتاری‌هایم‌ از فقر و بی‌پولی‌ است.


 روز چهلم‌ فرارسید

...

 

برای خواندن متن به -ادامه مطلب - بروید .

تبلیغات پیامکی

.: ادامه مطلب :.

لينک ثابت |سه شنبه 5 دی 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


داستان آموزنده “نهایت بخشندگی”

نويسنده : ANML

روزی روزگاری درختی بود ….

و پسر کوچولویی را دوست می داشت .

پسرک هر روز می آمد

برگ هایش را جمع می کرد

از آن ها تاج می ساخت و شاه جنگل می شد .

از تنه اش بالا می رفت

از شاخه هایش آویزان می شد و تاب می خورد

و سیب می خورد

با هم قایم باشک بازی می کردند .

پسرک هر وقت خسته می شد زیر سایه اش می خوابید .

او درخت را خیلی دوست می داشت

خیلی زیاد

و در خت خوشحال بود

اما زمان می گذشت

پسرک بزرگ می شد

و درخت اغلب تنها بود

تا یک روز پسرک نزد درخت آمد

درخت گفت : « بیا پسر ، ازتنه ام بالا بیا و با شاخه هایم تاب بخور ،

 

سیب بخور و در سایه ام بازی کن و خوشحال باش . »

پسرک گفت ....

برای خواندن متن به -ادامه مطلب - بروید .

تبلیغات پیامکی

.: ادامه مطلب :.

لينک ثابت |سه شنبه 5 دی 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


یه داستان جالب ( حتما بخوانید تا آخر ! )

نويسنده : ANML

 

چشم‌هایتان را باز می‌کنید. متوجه می‌شوید در بیمارستان هستید. پاها و دست‌هایتان را بررسی می‌کنید. خوشحال می‌شوید که بدن‌تان را گچ نگرفته‌اند و سالم هستید.. دکمه زنگ کنار تخت را فشار می‌دهید. چند ثانیه بعد پرستار وارد اتاق می‌شود و سلام می‌کند. به او می‌گویید، گوشی موبایل‌تان را می‌خواهید. از این‌که به خاطر یک تصادف کوچک در بیمارستان بستری شده‌اید و از کارهایتان عقب مانده‌اید، عصبانی هستید. پرستار، موبایل را می‌آورد. دکمه آن را می‌زنید، اما روشن نمی‌شود. مطمئن می‌شوید باتری‌اش شارژ ندارد. دکمه زنگ را فشار می‌دهید. پرستار می‌آید.

«ببخشید! من موبایلم شارژ نداره. می‌شه لطفا یه شارژر براش بیارید»؟

«متاسفم. شارژر این مدل گوشی رو نداریم».

«یعنی بین همکاراتون کسی شارژر فیش کوچک نوکیا نداره»؟

«از ۱۰سال پیش، دیگه تولید نمی‌شه. شرکت‌های سازنده موبایل برای یک فیش شارژر جدید به توافق رسیدن که در همه گوشی‌ها مشترکه».

 

برای خواندن متن به -ادامه مطلب - بروید .

تبلیغات پیامکی

.: ادامه مطلب :.

لينک ثابت |سه شنبه 4 دی 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


استاد استادان!

نويسنده : ANML

 

 

استاد استادان!

جمعی از شاگردان جدید مدرسه شیوانا همراه او از راهی می‌گذشتند. برای استراحت زیر درختی اطراق کردند. در این هنگام جوانی را دیدند که مادر پیرش را به کول گرفته و می‌برد. بعضی از شاگردان به جوان خندیدند و او را مسخره کردند. اما آن جوان بی‌اعتنا به سروصدای شاگردان به راه خود ادامه داد و از آن‌ها دور شد.

 

برای خواندن متن به -ادامه مطلب - بروید .

 

تبلیغات پیامکی

.: ادامه مطلب :.

لينک ثابت |دو شنبه 4 دی 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


◄╫ سارا ╫►

نويسنده : ANML

معلم عصبی دفتر را روی میز کوبید و داد زد : سارا...دخترک خودش را جمع و جور کرد ، سرش را پایین انداخت و خودش را تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزان گفت : بله خانم؟

 معلم که از عصبانیت شقیقه هایش می زد ، به چشمهای سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد : (چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن ؟ ها؟
فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه ی بی انظباطش باهاش صحبت کنم )
دخترک چانه لرزانش را جمع کرد... بغضش را به زحمت قورت داد و آرام گفت :
خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق میدن... اونوقت میشه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد... اونوقت میشه برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تاصبح گریه نکنه... اونوقت... اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره که من دفترهای داداشم رو پاک نکنم و توش بنویسم...
اونوقت قول می دم مشقامو تمییز بنویسم...
معلم صندلیش را به سمت تخته چرخاند و گفت : بشین سارا ...
و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد ...

 

 

تبلیغات پیامکی

لينک ثابت |دو شنبه 4 دی 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


◄╫ تنهایی....!!!! ╫►

نويسنده : ANML

 

http://pichak.net/gallery2/albums/userpics/10001/my_Love_by_Parlami%5B1%5D.jpg


تنهایی

 

 

  امشب در خلوت تنهایی ام آهسته بی تو گریستم

 

 

کاش صدای هق هق گریه ام را باد به تو می رساند

 

 

تا بدانی که بی تو چه میکشم

 

 

کاش قاصدک به تو می گفت که در غیاب تو

 

 

رودی از اشک به راه انداخته ام.

 

 

و کاش پرنده ی سوخته بال عاشق از جانب من

 

 

به تو این پیغام را می رساند که:

 

 

امید و آرزوهایم بی تو آهسته آهسته

 

 

در حال فرو ریختن است

 

 

 

تبلیغات پیامکی

لينک ثابت |دو شنبه 4 دی 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


◄╫ سقوط میکند ╫►

نويسنده : ANML

 

 

سقــــوط مےکنـــد

 

 

از قــله آرزوهـــایـــم      

 

  دخــترے در آرزو ے پــروانــه شدن

 

  دختــــرے  كـــه همیشه با من

 سـ ــکــ ـــوتـــــ ـ را فــريـــاد ميــزند

 

 

 


تبلیغات پیامکی

لينک ثابت |دو شنبه 4 دی 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


◄╫ بي وفا ....!!!! ╫►

نويسنده : ANML

 

با اينکه دلم را شکستی

به پای اين دل خسته ننشستی

عهد دروغین با دلم بستی

اما هنوز دوستت دارم

 

برای خواندن متن به -ادامه مطلب - بروید .

 

 

تبلیغات پیامکی

.: ادامه مطلب :.

لينک ثابت |دو شنبه 4 دی 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


◄╫ دوستت ميداشتم....!!!! ╫►

نويسنده : ANML

 

 

ا

 

گر باران بودم ،آنقدر می باریدم تا غبار غم از دلت بردارم اگر اشک بودم ، مثل باران بهاری به پایت می گریستم

 

 

 

اگر گل بودم شاخه ایی از وجودم را تقدیم وجود عزیزت میکردم اگر عشق بودم ،‌آهنگ دوست داشتن را برایت می نواختم ولی افسوس که

 

 

نه باران بودم ،‌نه اشک ،‌نه گل و نه عشق اما هر چه بودم

 

دوستت داشتم

 

تبلیغات پیامکی

لينک ثابت |دو شنبه 4 دی 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


کسب درامد واقعی از طریق دریافت اس ام اس (جدید)

نويسنده : ANML

دوست عزیز برای کسب درآمد از طریق پیامک یک فرصت بسیار عالی در انتظار شماست با عضویت رایگان در این سیستم کاملاَ جدید و استثنایی و فعال سازی اکانت خود، به ازای هر پیامکی که برای شما ارسال می شود، مبلغی به حساب شما در سایت افزوده می شود. که می توانید این مبلغ را پس از رسیدن به حد نصاب 5000 تومان دریافت نمایید. در این سیستم با توضیحات داده شده در سایت می توانید به درآمد چشمگیری برسید. این سیستم کاملاً حقیقی می باشد و کلیه جوایز و قرعه کشی ها و مبالغ پرداختی توسط شرکت اینسا (به شماره ثبت 383296) تضمین گردیده است. لطفاً پس از ثبت نام حتماً حساب خود را با کدی که در اختیارتان قرار میگیرد فعال کنید. این فرصت طلایی را از دست ندهید این تبلیغ نیست. یک دعوتنامه است موفق باشید

 

http://ads.inpersia.com/users/ref/126427

تبلیغات پیامکی

لينک ثابت |دو شنبه 4 دی 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |



درباره ما

 

چي بگم به عشقم ؟!! به عشقي كه من عشقش نيستم !! به عشقي كه نميدونه عشق چيه!! به عشقي كه عاشقي رو به مسخره ميگيره !! به عشقي كه ميگه عاشق ها ديوانه اند !! اري ديوانه ام !! اگه ديوانه نبودم عاشق كسي كه عاشقم نيست نمي ماندم !!!! به وبلاگ من خوش امديد نظر يادتون نره دوستان...

 

پيوند روزانه

 

حمل و ترخیص خرده بار از چین
حمل و ترخیص چین
جلو پنجره اسپرت
الوقلیون

نازترین سایت ایرانی
زیباترین سایت ایرانی

زیبا ترین قالب های وبلاگ
زیباترین ها
عکسهای خارجی

 

 

جستجو

 

Google
  
            
     در كل اينترنت
     در اين سايت

 

سرویس دهنده

 


Www.LoxBlog.Com

 

Copyright © 2010

Powered by: LoxBlog.Com|designer: NazTarin.Com